امروز رییس ازمایشگاه تو سرویس کنارم نشسته بود . حرف ساعت کاری و فشار کاری و بود گفت من ایینه جلوی روتم خیلی از فرصت ها رو ازدست دادم بخاطر شرکت .
خیلی باید فکر کنم ولی کی نمیدونم!؟
منتظر معجزه ای م که هر روز ازم دورتر میشه
یک کتاب خوندم بهترین شکل ممکن پریشب خوندم
کوچیک بود ولی اونم تامل برانگیز
چند تا داستان که خیلی اشنا به نظر میامدند
توش راجع به تسلیم شدن نوشته بود و اینکه هیچ دلیل و منطقی نداره فقط یه لحظه تسلیم میشی و هیچ کس نمیفهمه چرا
راج ب اینم باید فک کنم
راج ب ادامه تحصیل
کارت دانشجویی ک مونده رو دستم
سر زدن به دانشگاه کارشناسی بعد از دیدن عکسش
و کلی کار دیگ
وای چقدر کار دارم
زبان و خط و طراحی و تندخوانی و هی همه چی پشت هم
واقعیتش را بخواهی حال متوجه میشوم که دختر ها خیال پردازند. اینده را با تخیلاتشان میسازند. عروسی شان، بچه هایشان، غذا پختن برای شوهرشان و . و با کوچکترین پارازیتی در این نمایشنامه ی توهماتشان، میترسند! بغض میکنند. بهانه میگیرند و بیرحم میشوند.گویی آن ها آینده ی شان را میخواهند.
چقدر بیرحم است این نمایش زندگی! #Akarsu @ttt_turkish
بین ادامه تحصیل و تسلیم شدن موندم
نمیدونم این همه اسرار برای چیه
شاید وقتشه با واقعیت روبرو شم و باهاش کنار بیام
شایدایده ال گرایی فقط لذت الان و ازم میگیره
منتظر بودن برای چیزی ک شاید هیچ وقت اتفاق نیافته دیگ داره مسخره بنظر میاد
تا فردا شب تصمیم مشخص میشه
فردا اخرین روز ثبت نام کنکوره دکتراس
دیروز بعد بیست روز دیدم که مسیر پاییزی چقدر میتونه زیبا باشه
مسلما ربطی به درختا نداشت چون تو بیست روز قبلمم اونجا بودن
من بودم که خوشحال بودم
بعد یک جلسه یک ساعته با دکتر و حرفهایی که زده بود هم تهدید هم امید
بشیر و نذیر
روحیه و نیروی تازه گرفتم
این کار و دوست دارم نه بخاطر پولش نه بخاطر ساعت کاریش چون بهتر نیست که بدتر م هست بلکه بخاطر حس رشدی که در من ایجاد میکنه
بیل رابینسون
سلام
امروز ی تماس داشتم که برخلاف تمام تلفن های یه هفته اخیر جواب دادم
پیشنهاد کار بود
پیشنهاد کار بخاطر دانشگاه کارشناسیم
قلقلکم داد
تو اوج تلاطم ذهنم بین موندن رفتن و برشگتن به شرکت قبل و قید زدن کار
یه ملاقات با مدیر برنامریزی شرکت جدید داشتم
یک شخصیت کاریزماتیک
مجاب شدم بمونم و خودم و رشد بدم و ثابت کنم
یا لیاقت دارم و رشد میکنم یا لیاقت ندارم و همین لیاقتمه
سه ویژگی تنهایی
تنهایی ایجاد نمیشود، بلکه کشف میشود.
ما به تنهایی عادت نمیکنیم. بلکه آن را میپذیریم.
گاه به این باور میرسیم که عمیقترین تنهایی قابل تصور را تجربه کردهایم. اما معمولا زمان به ما نشان میدهد که تنهاییهای عمیقتری هم امکان پذیر بودهاند.
محمدرضا شعبانعلی
درباره این سایت